این نیز بگذرد...

ماجرای بنزین و سهمیه بندی و قیمت آزاد هم از اون داستانهاست که این مردم کمتر به خودشون دیدن . هر چند اونقدر بندگان خدا درگیر کار و در آوردن نون حلال ! و شهریه دانشگاه آزادند که با این مسئله هم به راحتی کنار میان . نمی دونم آیا اهداف بزرگی که دولتمردها در این طرح ملی ! از اون حرف می زنند ، اونقدر هست ، که بزرگیش به تمام مشکلات پیش آمده برای جامعه بچربه یا نه . اما چیزی که به عینه می شه مشاهده کرد بدبینی اقشار مختلف مردم به این تصمیمات که رابطه مستقیم و بی واسطه با سیستم اقتصادی اونا داره . دولتمردان هم که به قول خودشان از میان همین مردم هستند ، این مشکلات رو از نزدیک می بینند . حالا اینکه چرا کتمان می کنند ، الله اعلم...

تنها چیزی که تو این روزا به ذهنم می رسه اینه که در بحث سهمیه بندی باید هرکس به میزان قبل مصرف کنه تا میزان واقعی نیاز جامعه مشخص بشه . اگه به راستی کارت های هوشمند اونقدر هوشمند باشند که نشون بده مصرف واقعی جامعه و مردم خیلی کمتر از اعداد و ارقامیه که اعلام می شه ، اونوقته که به جای کردن خون مردم توی شیشه باید جلوی قاچاق میلیون ها لیتر بنزین که روزانه از این مملکت خارج می شه رو گرفت که با توجه به شنیده ها ، شدت هم گرفته .

پس مصرف کنید ، درست مصرف کنید ، به اندازه مصرف کنید تا خودتون تصمیم بگیرید چقدر می خواین مصرف کنید .

 

چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید و بجاش یه زخم کهنه همیشگی رو به قلبت هدیه داد زل بزنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت بشی ، حس کنی که هنوزم دوسش داری .

چقدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده .

چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی و وقتی دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بگی .

چقدر سخته وقتی پشتت به اونه دونه های اشک گونه هات رو خیس کنه ، اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنوزم دوسش داری...

چقدر سخته گل آرزوهات رو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اونوقت آروم زیر لب بگی :

"  گل من باغچه نو مبارک  "