سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت،
سر ها در گریبان است
کسی سر بر نیارد بهر پاسخ گفتن و دیدار یاران
نگه ، جز پیش پا را ، دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کسی آری
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
| |
خدایم ای پناه لحظه هایم .....صدایت می زنم بشنوصدایم
بار خدایا من انسانم به آنگونه ای که تو آفریدی . نمی توانم مثل فرشتگانت پاک و آسمانی باشم . گاهی فریب می خورم و گاهی فریب میدهم . گاهی ناشکر می شوم و گاهی خودخواهی وجودم را فرا می گیرد . اما همیشه همیشه همیشه پشیمان می شوم و به سوی تو باز می گردم چون آغوش تو همیشه باز است .پروردگارا می دانم که دعا سرنوشت بد را از ما دور می سازد. پس این بار نیز دست نیاز را به درگاه تو دراز می کنم و از کسی خواسته هایم را طلب می کنم که هیچ گاه بر سرم منت نمی گذارد . آرزوهایم را به تو می گویم . به تو که همیشه دوست منی . عاشق تر از همیشه سر بر آستان ملکوتیت می گذارم و در دل دعا می کنم و از تو می خواهم که اگر به صلاح است دعایم را مستجاب کنی.
دلم می خواهد بر بال های باد بنشینم و آن چه را که پروردگار جهان پدید آورده زیر پا گذارم تا مگر روزی به پایان این دریای بیکران رسم و بدان سرزمین که خداوند سرحد جهان خلقتش قرار داده است فرود آیم .
از هم اکنون در این سفر دور و دراز ستارگان را با درخشندگی جاودانی خود می بینم که راه هزاران ساله را در دل افلاک می پیمایندتا به سرمنزل نهایی سفر خود برسند.
اما بدین حد اکتفا نمی کنم و همچنان بالاتر می روم بدان جا میروم که دیگر ستارگان فلک را در آن راه نیست