چقدر مشتاق ندیدنت هستم ، نازنین !


تابستان رفت و گرمایش ماند و من ، پسر سرمای زمستان . تاب نمی آورم گرمای تشویش را .

آدم برفی دلم ، تحمل گرمای نیم بند محبت را ندارد . چرا پاهایم را سست می کنی نازنینم . خودت هم می دانی که جلوتر نمی آمدم از ترس گرمای دستانت آن وقت که صاف و کودکانه به دورم می چرخیدی و می خندیدی و می خندیدم و چشمان سنگی ام به دستانت بود و ولع تجربه کردن گرمایشان دیوانه ام می کرد و می خندیدی و می چرخیدی و می خندیدم و ایستاده بودم صاف سر جایم و نزدیکتر شدی و گرمایت را حس کردم و پاهایم سست شدند و ترسیدم از نابودی .

دیوانه شدم و دستانم را جمع کردم در آغوشم ، شاید ضربان قلبم پنهان شود و چشمان سنگی ام را دیگر نخنداندم . از آدم برفی چه توقع داری وقتی می داند که نمی توانی جاری اش کنی . سست شدن پایه هایش که نه پاهایش برایش و برایت چه سود دارد ؟

انصاف نیست چپ و راست بگویی سنگ چشم سرد دل !

کجا می توانی آدم برفی ای که مشتاق تجربه گرما باشد پیدا کنی ؟ کجا می توانی آدم برفی ای که دارد سنگی بودن از چشمها به لبها و دلش سرایت می کند ، پیدا کنی ؟

آدم برفی که به جاری بودن مومن بود !

آخ نازنینم به خدای برفها قسم که دیگر به این نازنین هایم هم ایمان ندارم ! و نه به چشمانت و نه به چشمهایم . چشمهایی که اگر کسی را دوست تر می داشتند ، کمتر دیده می شدند و اکنون نه دوست داشتنی در کار است و نه حیایی !

تابستان گذشت و من پسر زمستان و عاشق آغوش گرما هنوز یاد نگرفتم جاری شدن را و دیگر مانوس روزهای ساکت و برفی این پارک یخ زده دنیا شده ام .

پارکی که سبزی میله های آهنینش هم زیر برفها پنهان شده اند !

نظرات 2 + ارسال نظر
امیر شنبه 8 بهمن 1384 ساعت 09:10 ق.ظ http://pws.blogsky.com

سلام

ای پسر زمستان
گرمای حاصل از عشق می تواند به راحتی تن آدم برفی رو آب کنه... اصلا نیازی به عشق هم نیست؛ آدم برفی در صورت مهیا نشدن شرایط نگهداری سریعا آب می شود...

یادت باشه که عمر این آدم برفی های ناز نازی چندگاهی بیش نیست . پس تا زمستون تموم نشده و اونا آب نشدن ؛ عزیزشون بدار ؛ باهاشون بازی کن و اصلا دوستشون داشته باش !
آخه این طفلکی ها رو کسی دوست نداره...مطمئنم... مثل آدم برفی کنار دستت که حتی تو براش یه شال گردن هم نبستی... فقط دوست داری که با گوله برف اونو هدف قرار بدی... بخندی و بعدش هم بری زیر آسمون ابری توی یه شهر بندری...
آره همش همینه که باید یه کم احساس مسئولیت داشته باشی... تو فقط به خودت تعلق نداری...تو.. شاید اصلا تمام ذهنیت کس دیگه ای باشی... پس تا زمستون نشده و آدم برفی دوست داشتنیت جاری نشده ؛ برو سراغش... الان ۳ دقیقه دیگه از زمستون هم تمام شد... زود باش... عجله کن

لادن شنبه 8 بهمن 1384 ساعت 06:09 ب.ظ

مرا میبینی و هردم زیادت میکنی دردم/ تو را میبینم و میلم زیادت میشود هردم

خوش باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد