حرف دل ...


عشق طرح ساده لبخند ماست
معنی لبخند ما پیوند ماست
 عشق را با دست های مهربان
هر که قسمت می کند مانند ماست
عشق یعنی اینکه ما باور کنیم
یک دل دیگر ارادتمندماست
دوستی همسایه نزدیک ما
 مهربانی نیز خویشاوند ماست
 شرح مبسوط زیان و سود عشق
 چشم غمگین و دل خرسند ماست
 گرچه ما خود را نصیحت می کنیم
 عشق اما بی خیال پند ماست
 دست خوبت را به دست من بده
دستهای ما پل پیوند ماست
در همه قاموسهای معتبر
عشق تنها واژه پیوند ماست
 کیست عریان تر زما در متن عشق
ارتفاعات غزل الوند ماست

زمستان است......


سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت،
سر ها در گریبان است
کسی سر بر نیارد بهر پاسخ گفتن و دیدار یاران
نگه ، جز پیش پا را ، دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کسی آری
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است

بارون


آسمونِ ابریِ بدون بارون همون تلخی بغض تو گلو داره، تحملش سخته!
بارون که می گیره خیالِ زمین راحت می شه، آسمون با همه عظمتش جلوی این همه آدم زار می زنه و اشکاشو می ریزه تو دلِ شهر و زمین خوشحال می شه که آسمون خودشو خالی می کنه. آسمون سبک می شه و زمین همه ی اون غصه ها رو می بلعه.
آسمون ابرِ اخم هاشو برای زمین باز می کنه و خورشیدِ لبخند رو بهش هدیه می ده. زمین هم غصه ها رو به اعماق وجودش می بره تا آسمون دیگه اونا رو نبینه و همیشه بخنده!

خرید کریسمس

    

    

    

    

زلال ترین سلام ها نثار خالقم

خدایم ای پناه لحظه هایم .....صدایت می زنم بشنوصدایم

بار خدایا من انسانم به آنگونه ای که تو آفریدی . نمی توانم مثل فرشتگانت پاک و آسمانی باشم . گاهی فریب می خورم و گاهی فریب میدهم . گاهی ناشکر می شوم و گاهی خودخواهی وجودم را فرا می گیرد . اما همیشه همیشه همیشه پشیمان می شوم و به سوی تو باز می گردم چون آغوش تو همیشه باز است .پروردگارا می دانم که دعا سرنوشت بد را از ما دور می سازد. پس این بار نیز دست نیاز را به درگاه تو دراز می کنم و از کسی خواسته هایم را طلب می کنم که هیچ گاه بر سرم منت نمی گذارد . آرزوهایم را به تو می گویم . به تو که همیشه دوست منی . عاشق تر از همیشه سر بر آستان ملکوتیت می گذارم و در دل دعا می کنم و از تو می خواهم که اگر به صلاح است دعایم را مستجاب کنی.
دلم می خواهد بر بال های باد بنشینم و آن چه را که پروردگار جهان پدید آورده زیر پا گذارم تا مگر روزی به پایان این دریای بیکران رسم و بدان سرزمین که خداوند سرحد جهان خلقتش قرار داده است فرود آیم .
از هم اکنون در این سفر دور و دراز ستارگان را با درخشندگی جاودانی خود می بینم که راه هزاران ساله را در دل افلاک می پیمایندتا به سرمنزل نهایی سفر خود برسند.
اما بدین حد اکتفا نمی کنم و همچنان بالاتر می روم بدان جا میروم که دیگر ستارگان فلک را در آن راه نیست

آموخته ام که ...

آموخته ام ... که بهترین کلاس درس دنیا، کلاسی است که زیر پای پیرترین فرد دنیاست
آموخته ام ... که وقتی عاشقید، عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود
آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته، زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد
آموخته ام ... که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم
آموخته ام ... که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید
آموخته ام ... که بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است: وقتی که از شما خواسته می شود، و زمانی که درس زندگی دادن فرا می رسد
آموخته ام ... که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم، بیشترین کارها و وظایف را باید انجام دهم

یا لطیف

آنگاه زنی که کودکی در آغوش داشت گفت با ما از فرزندان سخن بگو
و او گفت
فرزندان شما فرزندان شما نیستند
آن ها پسران و دختران خواهشی هستند که زندگی به خویش دارد
آنها به واسطه شما می آیند، اما نه از شما، و با آن که با شما هستند، از آن شما نیستند
شما می توانید مهر خود را به آن ها بدهید، اما نه اندیشه های خود را، زیرا که آن ها اندیشه های خود را دارند
شما می توانید تن آنها را در خانه نگاه دارید ، اما نه روح شان را ، زیرا که روح آن ها در خانه فرداست ، که شما را به آن راه نیست ، حتی در خواب
شما می توانید بکوشید تا مانند آن ها باشید ، اما مکوشید تا آنها را مانند خود سازید
زیرا که زندگی وا پس نمی رود و در بند دیروز نمی ماند
شما کمانی هستید که فرزندتان مانند تیر زنده ای از چله آن بیرون می جهد
کمانگیر است که هدف را در مسیر نامتناهی می بیند، و اوست که با قدرت خود شما را خم می کند تا تیر او را تیز پر و دور رس به پرواز در آورید
بگذارید که خم شدن شما در دست کمانگیر از روی شادی باشد
زیرا که او هم به تیری که می پرد مهر می ورزد و هم به کمانی که در جا می ماند

عروسکی هستم ، بازیچه غم

اولین روزی که چشم به جهان گشودم ،
صدایی گفت : که تا آخرین لحظه با تو خواهم بود
و از او رسیدم : کیستی ؟
گفت : غم !
فکر کردم که غم عروسکی است که می توان با آن بازی کرد ،
ولی بعدها فهمیدم که عروسکی هستم ، بازیچه غم !
 

رفتن ها به یاد می ماند

نمی دونم تا حالا چند بار براتون اتفاق افتاده که از رفتن کسی اونقدر دلگیر بشید که دیگه خودتون هم نخواید بمونید . اونقدر ناراحت بشید که همه زیباییها براتون بی ارزش بشه .
نمی دونم چرا بودن ها در یادمون نمی مونه ، و لی رفتن ها همیشه در خاطراتمون جا خشک می کنه !!!
برای چی مثل مهره های شطرنج کنار هم قرار می گیریم که بعد از هم جدا بشیم .