-
جانم بگیر ...
جمعه 21 بهمن 1384 00:34
جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش یارا کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست گمگشته دیار محبت کجا رود نام حبیب هست و نشان حبیب نیست عاشق منم ٬ که یار به حالم نظر نکرد ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست
-
یا ابا عبدالله
دوشنبه 17 بهمن 1384 01:51
-
سلام...
یکشنبه 16 بهمن 1384 01:38
مثل همیشه از خونه می رم بیرون... من همون منم...شهر همون شهر...مسیر همون مسیر همیشگی... ولی.....امروز مثل روزای قبل نبود...یه فرقی داشت...یه فرق بزرگ... آسمون یه رنگ دیگه بود شاید منم یه من دیگه... محرم اومده...محرمی که مدتی بود صدای پاش میومد... تو هم اونو شنیدی؟ پرچم ها ..اطلاعیه ها...عکس ها...همه با آدم حرف می...
-
چقدر دنیای بچه ها قشنگه ...
پنجشنبه 13 بهمن 1384 11:47
-
چقدر مشتاق ندیدنت هستم ، نازنین !
شنبه 8 بهمن 1384 08:31
تابستان رفت و گرمایش ماند و من ، پسر سرمای زمستان . تاب نمی آورم گرمای تشویش را . آدم برفی دلم ، تحمل گرمای نیم بند محبت را ندارد . چرا پاهایم را سست می کنی نازنینم . خودت هم می دانی که جلوتر نمی آمدم از ترس گرمای دستانت آن وقت که صاف و کودکانه به دورم می چرخیدی و می خندیدی و می خندیدم و چشمان سنگی ام به دستانت بود و...
-
من و تو کم بودیم ...
چهارشنبه 5 بهمن 1384 08:31
گفتنیها کم نیست ، من و تو کم بودیم خشک و پژمرده ، تا روی زمین خم بودیم گفتنیها کم نیست ، من و تو کم گفتیم مثل هذیان دم مرگ ، از آغاز چنین ،درهم و برهم گفتیم دیدنیها کم نیست ، من وتو کم دیدیم بی سبب از پاییز ، جای میلاد اقاقیها را ،پرسیدیم چیدنیها کم نیست ، من و تو کم چیدیم وقت گل دادن عشق ، روی دار قالی بیسبب حتی ،...
-
اگر احساس می گنجید در شعر...
شنبه 1 بهمن 1384 16:03
مگر احساس گنجد در کلامی مگر الهام جوشد با سرودی مگر دریا نشیند در سبویی مگر پندار گیرد تار و پودی چه شوق است این ؛ چه عشق است این ؛ چه شعر است ؟ که جان احساس کرد اما زبان گفت : چه حال است این که در شعری توان خواند ؟! چه درد است این که در شعری توان گفت ؟! اگر احساس می گنجید در شعر ؛ به جز خاکستر از دفتر نمی ماند اگر...
-
دیروز شیطان را دیدم
شنبه 24 دی 1384 12:27
دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب میفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،دروغ و خیانت، جاهطلبی و ... هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد. بعضیها تکهای از قلبشان را میدادند و بعضی پارهای از روحشان...
-
دلتنگی
دوشنبه 19 دی 1384 16:45
چگونه از تو سخن گویم که سخنم رنگ شکایت به خود نگیرد آنگاه که سراغ نداشته های دیروز و داشته های امروز میروم تو را می بینم که با رحمت بی انتهایتت مرا در خود حل کردهای نه که گویم من خدایم نه گویم خدا در من جاری است انجا که گویی توبر خود فشردم تا جزیی از تو شوم من اینگونه برداشت کردم خوب سخن نمی گویم که در حد تو باشد ترسم...
-
طفلکی کرگدن ها...
شنبه 10 دی 1384 17:01
کرگدنها دشمن ندارند؛ دوست هم ندارند تنها سفر میکنند و اگر سر حوصله باشند اجازه میدهند که پرندگان کوچک رویشانه شان بنشینند و شکارهای کوچک خودشان را بیابند، اما کرگدنها نه شکار میکنند و نه شکار میشوند. خوراکشان علفهای خودرو است و سیب ترش ....کرگدنها رو به انقراضاند و جز سوسکها و یکی دو...
-
حرف دل ...
پنجشنبه 8 دی 1384 08:19
عشق طرح ساده لبخند ماست معنی لبخند ما پیوند ماست عشق را با دست های مهربان هر که قسمت می کند مانند ماست عشق یعنی اینکه ما باور کنیم یک دل دیگر ارادتمندماست دوستی همسایه نزدیک ما مهربانی نیز خویشاوند ماست شرح مبسوط زیان و سود عشق چشم غمگین و دل خرسند ماست گرچه ما خود را نصیحت می کنیم عشق اما بی خیال پند ماست دست خوبت را...
-
زمستان است......
سهشنبه 6 دی 1384 21:49
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت، سر ها در گریبان است کسی سر بر نیارد بهر پاسخ گفتن و دیدار یاران نگه ، جز پیش پا را ، دید نتواند که ره تاریک و لغزان است. وگر دست محبت سوی کسی آری به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است
-
بارون
دوشنبه 5 دی 1384 09:09
آسمونِ ابریِ بدون بارون همون تلخی بغض تو گلو داره، تحملش سخته! بارون که می گیره خیالِ زمین راحت می شه، آسمون با همه عظمتش جلوی این همه آدم زار می زنه و اشکاشو می ریزه تو دلِ شهر و زمین خوشحال می شه که آسمون خودشو خالی می کنه. آسمون سبک می شه و زمین همه ی اون غصه ها رو می بلعه. آسمون ابرِ اخم هاشو برای زمین باز می کنه...
-
خرید کریسمس
دوشنبه 5 دی 1384 00:59
-
زلال ترین سلام ها نثار خالقم
جمعه 2 دی 1384 17:34
خدایم ای پناه لحظه هایم .....صدایت می زنم بشنوصدایم بار خدایا من انسانم به آنگونه ای که تو آفریدی . نمی توانم مثل فرشتگانت پاک و آسمانی باشم . گاهی فریب می خورم و گاهی فریب میدهم . گاهی ناشکر می شوم و گاهی خودخواهی وجودم را فرا می گیرد . اما همیشه همیشه همیشه پشیمان می شوم و به سوی تو باز می گردم چون آغوش تو همیشه باز...
-
شب یلدا مبارک !
چهارشنبه 30 آذر 1384 18:48
-
آموخته ام که ...
چهارشنبه 30 آذر 1384 08:41
آموخته ام ... که بهترین کلاس درس دنیا، کلاسی است که زیر پای پیرترین فرد دنیاست آموخته ام ... که وقتی عاشقید، عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی آموخته ام ... که داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته، زیباترین حسی است که در...
-
یا لطیف
سهشنبه 29 آذر 1384 09:21
آنگاه زنی که کودکی در آغوش داشت گفت با ما از فرزندان سخن بگو و او گفت فرزندان شما فرزندان شما نیستند آن ها پسران و دختران خواهشی هستند که زندگی به خویش دارد آنها به واسطه شما می آیند، اما نه از شما، و با آن که با شما هستند، از آن شما نیستند شما می توانید مهر خود را به آن ها بدهید، اما نه اندیشه های خود را، زیرا که آن...
-
عروسکی هستم ، بازیچه غم
یکشنبه 27 آذر 1384 08:48
اولین روزی که چشم به جهان گشودم ، صدایی گفت : که تا آخرین لحظه با تو خواهم بود و از او رسیدم : کیستی ؟ گفت : غم ! فکر کردم که غم عروسکی است که می توان با آن بازی کرد ، ولی بعدها فهمیدم که عروسکی هستم ، بازیچه غم !
-
رفتن ها به یاد می ماند
شنبه 26 آذر 1384 16:40
نمی دونم تا حالا چند بار براتون اتفاق افتاده که از رفتن کسی اونقدر دلگیر بشید که دیگه خودتون هم نخواید بمونید . اونقدر ناراحت بشید که همه زیباییها براتون بی ارزش بشه . نمی دونم چرا بودن ها در یادمون نمی مونه ، و لی رفتن ها همیشه در خاطراتمون جا خشک می کنه !!! برای چی مثل مهره های شطرنج کنار هم قرار می گیریم که بعد از...
-
من ...
پنجشنبه 24 آذر 1384 08:14
من ، سفر ، دلتنگی ، خیال ، رویا ، تجربه ای تازه . من ،مشکلات عدیده ، مرور روزهایی که گذشته ، اتفاقهای ناخوشایند ، بدیها ، دلهای زخم خورده ، احساس ناتوانی ، عدم تحمل شکست !! من ،روحیه ای شکست ناپذیر ، گاهی حس ناامیدی و یاس، افسردگی . من ، آینده ،امید به حل مشکلات ،امید به پیدا کردن راهی بهتر ، امید به فردایی بهتر ....